شب نشین

روزنگاری و ...

شب نشین

روزنگاری و ...

بهار

 

Entry for March 22, 2008

Entry for March 22, 2008 magnify

سلام ، در روزگاری که بهار ، دامن دامن گل های عشق و زندگی را بر بسیط خاک ، پهن کرده و هر نفس که فرو می دهیم مفرح ذات است و نشاط آور جان ، باید که قدر بدانیم این ایام فرخنده را ، چرا که چرخ گردون هیچ عهدی نبسته که به آن وفادار بماند. هیچ معلوم نیست این دم که فرو دهم برآرم یا نه ؟ اما با بهار باید زندگی کرد و با نگاه بهاری به آسمان و زمین و کوه و دریا نگریست. اولین آموخته ما از بهار ، زیبائیست. زمین و زمان سبز و غزلخوان است .

یکی می گفت : شب در حال رفتن است و دیگری می گفت : صبح در راهست هر دو آنها درست می گفتند اما در جمله دوم با رقه هایی از امید و آرزو موج می زند که نشاط آور است. برای این که زندگی با طراوتی داشته باشیم باید به دنبال چیزهای تازه بود.

این که جای ستاره ها همیشه در آسمان هاست هیچ جای شکی نیست اما یادمان باشد . ستاره شانس در آسمان نیست . بلکه روی زمین و به دنبال انسان های پر تلاش و با اراده است . به دنبال کسانی که قلب هایی سرشار از عاطفه و عشق دارند و چهرهای نورانی شان هرگز بدون تبسم نیست.

همه چیز فانی است الا عشق که همیشه باقی است .

ما باید به دنبال شادی بگردیم چرا که غم ها چه بخواهیم و چه نخواهیم خودشان به سراغ ما می آیند و ما را پیدا خواهند کرد . امروز را دریاب و سرخوش و رندانه به کار دل بپرداز . . .

زنــدگی ، شـــوق رسیـــدن به همــان فردائیست که نخــواهـد آمـد .

تو نه در دیروزی و نه در فردایی

ظرف امروز پر از بودن توست .

غنچه از خواب پرید و گلی تازه بدنیا آمد

خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتـی چند گذشت گل چه زیباشده بود

دست بی رحمی آمد نزدیک گل سراسیمه ز وحشت افسرد

لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید

گـل صمیمــانـه به او گفت ســلام

فـــردا طلـــوع خــواهد کــرد ، حتــی اگــر مـا نبـاشیـــم .